یک جفت سیمرغ سیمین / بر بال شاهین نشسته
بس با وقار است و سنگین / زیبنده ، زیبا ، خجسته
*
گردیده سنگین دوبال اش / اما در این حال و احوال
کس را نبینی چنان او / در شوق اوج و سبک بال
*
زین پس چو پر می گشاید / در پهنه ی آسمان هاست
شاهین بود سینه و سر / اما پرش بال عنقاست
*
آری بود خوی شاهین / تا اوج ، پرواز کردن
زیبا تر از آن چه باشد؟ / در اوج ، آغاز کردن
*
بشکوه تر آن که امروز / با فجر فرخنده ی ما
فخر امیری نشیند / بر دوش رزمنده ی ما
***
همین دیروز بود انگار ستوان
که می دیدم تو را زانو به زانو
چنان محو رخ خورشید بودی
که گویا ذره ای بودی تو از او
***
نه من ، هر کس نگاهش را بدوزد
نپندارد زمان بگذشته از بیست
بود این طبعِ با خورشید بودن
شعاعش بس که جان بخش و الهیست
***
کنون با آن نشاط و شور دیروز
بود بر شانه ات نقش امیری
الهی تا رسد آن شمس اعظم
بمانیم و نبینی رنگ پیری
*